خدایا اگر همسایه روبرویمان حاجی به بهشت می رود
من به بهشت نمی روم ...
حاضرم با عرق فروش سرکوچه به جهنم بروم شاید
آن جا هم برایم کفش خرید...
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]در مکه که رفتم خیال می کردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است
غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درست هایم به نظرم
خطا انگاشته و نوشته شده بود.
در مکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به
دور خویش می گردند.
در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست دوست دارد
زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید غافل از اینکه آن دوره گرد
خود خدا بود.
در مکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا
به خانه خویش بر گردم و در همان نماز ساده خویش خدا را تصور خدا
را در کمک به مردم جستجو کنم.
آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در
آن نیست.
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]مرد جوانی ، از دانشكده فارغ التحصیل شد . ماهها بود كه ماشین اسپرت
زیبایی ،پشت شیشه های یك نمایشگاه به سختی توجهش را جلب كرده بود و
از ته دل آرزو می كرد كه روزی صاحب آن ماشین شود . مرد جوان ، از پدرش
خواسته بود كه برای هدیه فارغ التحصیلی ، آن ماشین را برایش بخرد . او می
دانست كه پدر توانایی خرید آن را دارد .
بلأخره روز فارغ التحصیلی فرارسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش
فراخواند و به او گفت :
من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تورا بیش از
هر كس دیگری دردنیا دوست دارم . سپس یك جعبه به دست او داد . پسر
،كنجكاو ولی ناامید ، جعبه را گشود و در آن یك انجیل زیبا ، كه روی آن نام او
طلاكوب شده بود ، یافت .
با عصبانیت فریادی بر سر پدر كشید و گفت : با تمام مال ودارایی كه داری ، یك
انجیل به من میدهی؟
كتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترك كرد .
سالها گذشت و مرد جوان در كار وتجارت موفق شد . خانه زیبایی داشت
وخانواده ای فوق العاده . یك روز به این فكر افتاد كه پدرش ، حتماً خیلی پیر
شده وباید سری به او بزند . از روز فارغ التحصیلی دیگر او را ندیده بود . اما قبل
ازاینكه اقدامی بكند ، تلگرامی به دستش رسید كه خبر فوت پدر در آن بود و
حاكی از اینبود كه پدر ، تمام اموال خود را به او بخشیده است . بنابراین لازم بود
فوراً خود رابه خانه برساند و به امور رسیدگی نماید .
كاغذهای مهم پدر را گشت و آنها را بررسی نمود و در آنجا، همان انجیل قدیمی
را باز یافت . در حالیكه اشك می ریخت انجیل را باز كرد وصفحات آن را ورق زد و
كلید یك ماشین را پشت جلد آن پیدا كرد . در كنار آن ، یك برچسب با نام همان
نمایشگاه كه ماشین مورد نظر او را داشت ، وجود داشت . روی برچسب تاریخ
روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن نوشته شده بود : تمام مبلغ پرداخت شده
است .
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 4 ]دختربودن
یعنی شالت افتاد…!
یعنی این چیه پوشیدی بدو عوض کن! ….
یعنی ارزوی سفرمجردی رو به گور بردن!…
یعنی عکس کیه تو گوشیت؟؟؟…..
یعنی خوشگله برسونمت…..
یعنی بروتو دم در وانستا…….
یعنی وسط یه کاری پاشو برو چایی بیار……
یعنی حق هرچی رو وقتی داری ک تو عقدنامه نوشته شده باشه……
یعنی کتک های داداش……
یعنی سیگار کشیدن=خراب بودن……
یعنی تابستون لباس تا خرخره……..
یعنی ساعته ۸شبه کجایی؟گمشو خونه…….
یعنی نخواستن و خواسته شدن…..
یعنی کجا داری میری؟……
یعنی تو دریا با لباس بری…..یعنی کی بود زنگ زد؟…..
یعنی از پدرت اجازه گرفتی؟…..
یعنی بت بگن خیلی خودسر شدیا……
یعنی با لباس سفید اومدن با کفن رفتن……
یعنی تباه شدن زندگیت واسه حرف مردم……
یعنی فراموش کردن ارزوها…..یعنی حق نداری به انتخاب خودت کارایی
ک میخوای بکنی…..
یعنی اجازه گرفتن واسه هرچیز……
یعنی خیلی چیزای دیگه…….
سلامتی همه دخترها که همه ی اینا رو تحمل
میکنیم
پرچممون بالاس بد جور
به افتخار خودمون دس جیغ هوراااااااااااااااا
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]نامه مامان غضنفر به غضنفر
گضنفر جان سلام!ما اینجا حالمام خوب است.امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد.این نامه را من میگویم و جعفرخان کفاش برایت مینویسد.بهش گفتم که این گضنفر ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند,آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.
وقتی تو رفتی ماهم از آن خانه اسباب کشی کردیم.پدرت توی صفحه حوادث خوانده بود که بیشتر اتفاقات توی 10 کیلومتری خانه ی ما اتفاق میافته.ماهم 10 کیلومتر اینورتر اسباب کشی کردیم.اینجوری دیگر لازم نیست که پدرت هرروز بیخودی پول روزنامه بدهد.آدرس جدیدهم نداریم.خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست.پدرت شماره پلاک خانه قبلی را آورده و اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگر خواستن بیان اینجا به همون آدرس قبلی بیان.
آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست.همین هفته پیش دوبار بارون اومد.اولیش 4روز طول کشید,دومیش3روز.ولی این هفته دومیش بیشتر از اولیش طول کشید.
گضنفر جان,آن کت و شلوار نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم.آن دکمه فلزی هاپاکت را سنگین میکرد.ولی نگران نباش دکمه هارا جدا کردم و جداگانه توی کارتن مقوایی برایت فرستادم.
پدرت هم که کارش را عوض کرده.میگه هرروز 800-900 نفر آدم زیر دستش هستن!از کارش راضیه الحمدلله.هرروز صبح میره سر کار تو بهشت زهرا,چمنهای اونجا رو کوتاه میکنه و شب میاد خونه.
ببخشید معطل شدی.جعفرخان کفاش رفته بود دستشویی حالا برگشت.
دیروز خواهرت فاطی را بردم کلاس شناگفتن که فقط اجازه دارن مایو یه تیکه بپوشن.این دختر هم که فقط یه مایو بیشتر نداره,اون هم دو تیکه است.بهش گفتم ننه من که عقلم جایی قد نمیده,خودت تصمیم بگیر که کدوم تیکه رو نپوشی
اون یکی خواهرت هم امروز صبح فارغ شد.هنوز نمیدونم بچش دختر یا پسر,فهمیدمش بهت خبر میدم که بدونی بالاخره به سلامتی عمو شدی یا دایی.
راستی حسن آقا هم مرد!مرحوم پدرش وصیت کرده بود که بدنش را به آب دریا بندازن.حسن آقا هم طفلکی وقتی داشت زیر دریا برای مرحوم پدرش قبر میکند نفس کم آورد و مرد.
شرمنده همین دیگه,خبر جدیدی نیست
قربانت,مادرت
راستی,گضنفر جان خواستم برات یه خرده پول پست کنم,ولی وقتی یادم افتاد که دیگه خیلی دیر شده بود و این نامه را برایت پست کرده بودم.
((پایان))
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]تا زنده ای در برابر کسی که به خودت علاقه مندش کردی مسئولی...
مسئولی در برابر اشک هایش،در برابر غم هایش،در برابر تنهاییش...
اگر روزی فراموشش کردی دنیا به یادت خواهد آورد...
گاهی باید نبخشید کسی را که بارها اورا بخشیدی و نفهمید،تا این بار در آرزوی بخشش تو باشد!
گاهی نباید صبر کرد باید رها کرد و رفت تا بدانند اگر ماندی رفتن را بلد بودی!
گاهی بر سر کارهایی که برای دیگران انجام میدهی باید منت گذاشت تا آنرا کم اهمیت ندانند!
گاهی باید بد بود برای کسی که فرق خوب بودنت رانمی داند!
وگاهی باید به آدم ها از دست دادن را متذکر شد! آدم ها همیشه نمی مانند یکجا در را باز میکنند
و برای همیشه میروند...
گاهی یک نفر...
با نفس هایش...
با کلامش...
با وجودش...
با بودنش...
بهشتی میسازد از این دنیا برایت که بدون او بهشت واقعی را هم نمی خواهی...!
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]
اگه خوشت اومده از عکسا یه نظر بذار لطفااااااا
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]فرض کن حضرت مهدی به تو ظاهر گردد:
ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟
باطنت هست پسندیده صاحب نظری؟
خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟
لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟
پول بی شبهه و سالم زهمه داراییت؟
داری آن قدر که یک هدیه برایش بخری؟
حاضری گوشی همراه تورا چک بکند؟
با چنین شرط که در حافظه دستی نبری؟
واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران؟
می توان گفت تورا شیعه اثنی عشری؟
همین جوری نخونیدا برید روتون تاثیر بذاره
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]* فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛
* فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛
* فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛
* فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما از تاریخ کشورت هیچی ندونی؛
* فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛
* فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛
* فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛
* فقر اینه که ۶ بار مکه رفته باشی و گرسنگی و درموندگی همسایه بغلیت رو ندونی
* فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛
* فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛
* فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛
* فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛
* فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛
* فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛
* فقر اینه که به زنت بگی کار نکن، ما که احتیاج مالی نداریم؛
* فقر اینه که همه جا شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛
* فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی های تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛
* فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه؛
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ][ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]